جدول جو
جدول جو

معنی کند و کاو - جستجوی لغت در جدول جو

کند و کاو
کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس
تصویری از کند و کاو
تصویر کند و کاو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کند و کوب
تصویر کند و کوب
کندن و کوبیدن، آشوب، تشویش، اضطراب، برای مثال نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب (سعدی۱ - ۱۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دُ)
چک و چانه. مکاس. مماکسه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَدُ)
وررفتن به چیزی. کنجکاوی کردن. ته و توی چیزی را درآوردن. اجزای چیزی را ناشیانه از یکدیگر جدا کردن. وقت خود را صرف تجزیه وشناختن اجزای چیزی کردن. (فرهنگ عامیانه جمالزاده). کندوکو. کندن و کاویدن. کندوکو کردن، با چیزی مروسیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کندن. کاویدن. تفحص. تجسس. (فرهنگ فارسی معین) ، سعی وکوشش. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کندوکو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کندو کاو
تصویر کندو کاو
کنجکاوی کردن، ته و توی چیزی را در آوردن، سعی و کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرد و کار
تصویر کرد و کار
عمل رفتار: (آهو با حالتی که نشانه عصبانیتش از کرد و کار شوهر بود چفت در را انداخت و دوستانه بهما پر خاش کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند و کوب
تصویر کند و کوب
کنایه از تشویش و بی قراری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندو کو
تصویر کندو کو
تفحص تجسس، سعی کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند و کوب
تصویر کند و کوب
((کَ دُ))
اضطراب، تشویش، آشوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندوکاو
تصویر کندوکاو
((کَ دُ))
تفحص، تجسس، سعی، کوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندوکاو
تصویر کندوکاو
تفحص
فرهنگ واژه فارسی سره
تجسس، تحقیق، تفحص، جستجو، کاوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد